روز شنبه 16 بهمن 1400، سالروز شهادت امام هادی (ع) است و مجله پیک نت نیز به همین مناسبت، مجموعه ای از زیباترین شعر کوتاه و بلند در مورد این امام بزرگوار آماده کرده است.
مجموعه شعر کوتاه و بلند در مورد شهادت امام هادی (ع)
تاریخ شهادت:
امام علی بن محمد(ع)، معروف به هادی و نقی، كه دهمين امام شيعيان است، در سوم رجب، و به قولی در 25 جمادی الآخر، در سامرا به شهادت رسيد.
در مورد شهادت امام هادی علیه السلام و قاتل آن حضرت اختلاف است: برخی معتمد عباسی را قاتل آن حضرت می دانند (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتمد رخ داده است) و به عقیده ی برخی دیگر معتز عباسی، فرمان قتل آن بزرگوار را صادر و معتمد آن را اجرا کرد. (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتز روی داده است.)
اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع)
شاعر: محسن ناصحی
چهار ساله است و مثل کاروانیان مسافر است
چهارساله است و شاهد غمین ترین مناظر است
بنا به کربلا رسیدن است، کربلا رسیدنی است
بنا به داغ دیدن است، دیده و شکسته خاطر است
امام زاده است و خود امام، از نبی بر او سلام
مخاطب سلام ، او، مبلّغ سلام، جابر است
بناست وارث گدازه های منبر پدر شود
کنون که نسل عنترِ بنی امیّه بر منابر است
لهوفها رساله می شوند و تیغها قلم از او
آهای وارثان جهل و ظلم ، این امام باقر است
نمیشود همیشه گریه را سرود و اشک را نوشت
اگرچه روضه خوان دردهای او همیشه شاعر است
چقدر نیزه دید و دشنه دید، اتّفاق تشنه دید
چقدر کربلا که در مقابلش هنوز حاضر است
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شاعر: محسن ناصحی
روضهات را چه بخوانیم چه نه غم داریم
پشت هر واژه و هر قافیه ماتم داریم
شاعر سوگ علی بن محمد چه کم است
مثل مداح که در مجلس تو کم داریم
همهی شهر به داغ تو علم بر دوش است
شکر لله که هنوز این همه پرچم داریم
زخم شمشیر عمیق است نه آنقدر که ما
این همه زخم عمیق از ستم سم داریم
آه شش گوشه نشین! مثل حسینی چقدر
بی جهت نیست که احساس محرم داریم
به اَبی اَنت و اُمی .. بخدا کافی نیست
به موالاتکمای عشق! که جان هم داریم
نفس جامعه ات بود که در مجلس اشک
دم به ما داد غمت را و دمادم داریم
وسط هروله آهنگ سفر میگیریم
سامرا منتظر ماست که پر میگیریم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شاعر: بهزاد نجفی
دم می زنم من از تو «امام نجیب ها»
فرمانروای بیکس شهر غریبها
این شعر با تمامی مصراعهای خود
مانده در انتهای صف بینصیبها
آقا به شعر مضطر من آبرو ببخش
ای پاسخ تمامی اَمَّن یُجیبها
عمریست معجزات کلامت گذاشتهست
انگشت بر دهان تمام ادیبها
در وصف علم بی حد و اندازۀ شما
همواره لال مانده زبان خطیبها
بوی گل محمدی از بس گرفتهای
حلقه زدند دور و برت عندلیبها
وقتی دوای شاعرتان یک نگاه توست
دیگر چه حاجت است به چشم طبیبها؟
تو با «حسین» فرق نداری، فقط کمی
نامت غریب مانده میان غریبها
آنقدر شعر از تو نگفتند شاعران
تا اینکه باز شد دهن نانجیبها
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شاعر: علی اکبر لطیفیان
تنها امام سامره تنها چه میکنی؟
در کاروان سرای گداها چه میکنی؟
دارم برای رنگِ تنت گریه میکنم
پایِ نفس نفس زدنت گریه میکنم
باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟
یا بردن تو بردنِ با احترام بود؟
باور کنیم شأن تو را رَد نکرده است؟
این بد دهانِ شهر به تو بد نکرده است؟
گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند
روی سر ِتو از در و دیوار ریختند
مردِ خدا کجا و اینهمه تحقیر وایِ من
بزم شراب و آیه ی تطهیر وایِ من
هرچند بین ره بدنت را کشید و بُرد
دستِ کسی به رویِ زن و بچه ات نخورد
باران نیزه، نیزه نصیب تنت نشد
دست کسی مزاحم پیراهنت نشد
این سینه ات مکان نشست کسی نشد
دیگر سر تو دست به دست کسی نشد
♦♦♦ اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) ♦♦♦
شاعر: احمد علوی
مثل امواج خروشان که به ساحل برسند
وقت آن است که عشاق به منزل برسند
هادی راه تو هستی و یقیناً بی تو
ناگزیرند از آغاز به مشکل برسند
رهروان از تو و از جامعه تا بی خبرند
کی به درک قلم و قاف و مزمل برسند
واجب دین خدا بودی و ترکت کردند
در شتابند به انجام نوافل برسند
در جهان حاکم جبار فراوان دیدیم
که بعید است به پای متوکل برسند
سامرای تو مدینه ست مبادا یک روز
صحن های تو به ویرانی کامل برسند
با هم از غربت و داغ تو سخن می گویند
شاعرانی که به درک متقابل برسند
واژه ها کاش که از سوی تو الهام شوند
تا به این شاعر آشفته ی بیدل برسند
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شاعر: سیده فرشته حسینی
بارها مهر اجابت را از این وادی گرفتم
هر چه حاجت خواستم از حضرت هادی گرفتم
من درختی خشک بودم در مسیر باد غمها
با نسیم گنبدش گل غنچهی شادی گرفتم
او اجابت میکند بیآنکه حتی خوانده باشد
نامههایی را که من از اهل آبادی گرفتم
در سکوت سهمگین سامرا تا پا نهادم
از حصار غصههایم برگ آزادی گرفتم
بیت آخر را نوشتم از نگاهش تا همینجا
حاجتی را باز هم از حضرت هادی گرفتم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شاعر: مجید تال
تو یکسره در چشم لشکر بودی و من نه
چون صاحب خلخال و زیور بودی و من نه
فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می زد
از چند صورت مثل مادر بودی و من نه
ما هر دو از بازار شامیها گذر کردیم
با این تفاوت که تو دختر بودی و من نه
در معرض چشم حرامی بودهایم اما
آن لحظه تو محتاج معجر بودی و من نه
حاجت گرفتی در خرابه من دلم میسوخت
آنشب تو درآغوش یک سر بودی و من نه
اما دوتایی مثل گل از ساقه افتادیم
ما دست در دستان هم از ناقه افتادیم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
در مجلس مظلومیت مرد غریب
بنگر که دلم میان غمخانه گم است
این ناله ز ماتم امام هادی ست
معصوم دوازدهم امام دهم است
♦♦♦ شعر کوتاه و بلند در مورد شهادت امام هادی (ع) ♦♦♦
شاعر: وحید قاسمی
تب دارترین تب زدهی بستر دردم
پر سوزترین زمزمهی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوهی نیلوفر دردم
فریاد عطش زد دهن سوخته ام
تاتر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم
جای عرق از چهرهی من زهر چکیده
پیغامبر خسته دل باور دردم
بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کُشتهی تیغ شرر لشکر دردم
آتش فکند بر قد و بالای سپیدار
یک ذرهی ناچیز ز. خاکستر دردم
خون گریه کند اختر و مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شاعر: حبیب نیازی
چون یا کریمِ خسته و بی بال و پر شده
در حجره ای که بسته درش محتضر شده
برگشته رنگ و روش تنش تیر می کشد
وقتی که زهر بر بدنش کارگر شده
با چشم تار تا به زمین خورد لب فشرد
این ضـعف چیره بر بـدنش دردسـر شده
یک دست زد به پهلو یک دست روی خاک
یـعنی که ارث مادری اش بیـشـتر شده
دارد به روی مادر خود فکر می کند
خورشید عشق هر نفسش شـعله ور شده
دریا میان چشم تـَرَش جا گرفـته است
آری دوباره روضه ی زهرا گرفته است
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شاعر: ولی الله کلامی زنجانی
من گدای آستانبوس امام هادیم
منصب شاهانه دارم چون غلام هادیم
نام نیکویش نقیّ و کنیهی او بوالحسن
روح کوثر او بود من مست جام هادیم
نوگل باغ سمانه در زمانه نامدار
واله اجلال و مفتون مقام هادیم
عشق میورزند بر او شیعیان اهلبیت
من فدای عاشقان حق مرام هادیم
اوست باب عسکری پور تقی سبط رضا
خاکسار درگه ذوالاحترام هادیم
از چهل بیش است و از پنجاه کم او را حیات
خونجگر از حسرت و آه مدام هادیم
مولدش شهر حجاز و مدفنش در سامره
دست ما کوتاه و محروم از سلام هادیم
کرد مسمومش عدو در سوّم ماه رجب
داغدار از دل چو لعل نیلفام هادیم
ای «کلامی» بشنو از دلبند او صاحب زمان
با فغان گوید به فکر انتقام هادیم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شاعر: سید پوریا هاشمی
تبعید سهم خوبترین مرد عالم است
باز این چه شورش است که در عرش ماتم است
میپیچد از عطش به خودش قامتش خم است
اوضاع جسم بی رمقش سخت درهم است
وقتی به جان نشست تنت لاله وار شد
زهری که از مصیبت آن دیده تار شد
خوردی زمین و صورت تو پُر غبار شد
حتی نفس کشیدن تو گه گدار شد
♦♦♦ اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) ♦♦♦
ما سامرا نرفته گدای تو میشویم
ای مهربان امام فدای تو میشویم
هادیِ خلق، کوری چشمان گمرهان
پروانگان شمع عزای تو میشویم
♦♦♦ شعر کوتاه و بلند در مورد شهادت امام هادی (ع) ♦♦♦
موی از غم سامراییام گشته سپید
در چهره چروک بیکسی گشته پدید
دانی که چرا به سینه و سر بزنیم؟
چون بوالحسن ثالث ما گشته شهید
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
دریاست ولایت و تو کمتر ز کفی
شیطان صفتی و بی حیا و شرفی
حیف نجف معظم مولا نیست؟!!
شاهین حرامزاده ای، نه نجفی
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شاعر: وحید قاسمی
آسمان را آهِ جان سوزت ز پا انداخته
مادرت را باز در هول و وَلا انداخته
کاری از دست طبیبان بر نمی آید غریب
در کنار بستر تو مرگ جا انداخته
پوستی بر استخوان داری به زهرا رفته ای
خونِ دل خوردن تو را از اشتها انداخته
رفته رفته حجره ات گودال سرخی می شود
زهر، لب های تو را از ربنا انداخته
تشنگی بی رحم تر از نیزۀ زیر گلوست
تارهای صوتی ات را از صدا انداخته
جام می شرمندۀ اندوه چشمانت شده
ماجرا را گردن شام بلا انداخته
شام گفتم، خیزران آمد به یادم “وای وای”
گریه ها را یاد طشتی از طلا انداخته
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شاعر: کاظم رستمی
با سر انگشتم نوشتم آه… باران گریه کرد
پشت شرمِ شیشه جاری شد خرامان گریه کرد
تیرگی ها را که باران از نگاهِ گریه شست
شاعری مهمان دریا شد پریشان گریه کرد
در هجوم کشف های ناگهانی گُر گرفت
شعله زد چشم غزل چون دید قرآن گریه کرد
تا که پرسیدم چرا نام تو کمتر خوانده اند
چشم ماهی های دریا در بیابان گریه کرد
آه ای دریای نور، ای مهربان، ای لطف محض
در جوابم یک حرم، در خاک و ویران گریه کرد
هادی ای مظلوم گمنامِ تبارِ فاطمه
غربتِ نامِ تو را اندوهِ باران گریه کرد
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شاعر: رضا کرمی
رنگ و بوی درد دارد کوچه های سامرا
گریه باید کرد هر شب پا به پای سامرا
هر شب از فرط عطش ای هادی گم گشته گان!
می پرد مرغ دل ما تا هوای سامرا
گرچه دورست از ضریح سبز تو دستان ما
قلب ما آن جاست آن جا لا به لای سامرا
نسبتی دارد مگر با کربلا احوال تو
کاین چنین پیچیده هر جا نینوای سامرا
بوی حیدر داشت مولا رنج بی پایان تو
ریشه دارد در غریبی ماجرای سامرا
باز کن دست تسلّی را علی مرتضی
“کوفه کوفه” زخم دارد شانه های سامرا
♦♦♦ اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) ♦♦♦
نور تو، روح مرا منزل به منزل می برد
کشتی افتاده در گِل را به ساحل می برد
مرد صحرایی و با تو شوق باران هم سفر
بوی بارانت مرا منزل به منزل می برد
عاقل و دیوانه محکومند، آری چشم تو
هم ز مجنون می برد دل، هم زِ عاقل می برد
«اهل بیت نور» هستید، «آسمان وحی»، ها….!
«جامعه» ما را به شرح این فضائل می برد
ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم
شهر ری با اذن تو از کربلا دل می برد
مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را
گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل می برد
کربلا، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه
اشک هایت عشق را تا آن مراحل می برد