
شاعران آیینی کشورمان در مورد شهادت امام محمد باقر علیه السلام اشعار زیبایی را سروده اند که مجله پیک نت به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت این امام بزرگوار، گچینی از شعرهای کوتاه و بلند در وصف ایشان را گردآوری کرده است که در ادامه می توانید دریافت کنید.
سالروز شهادت امام محمد باقر (ع) بر اساس تقویم رسمی سال 1401، روز پنجشنبه 16 تیر است.
اشعار کوتاه و بلند در مورد شهادت امام محمد باقر علیه السلام
شاعر: پیمان طالبی
صدای صاعقه آمد که در هوا زده بود
گمان کنم که خدا مرد را صدا زده بود
به خنده ی دم آخر کمی تسلی داد
به جبرئیل که از غصه، ضجه ها زده بود
کسی که پیکره نیمه جان او آن شب
به شدت از اثر زهر دست و پا زده بود
در این میانه، عطش؛ این حقیقت مکشوف
به بوم زندگی اش رنگ نینوا زده بود
عجیب بود که با حال تشنگی، به سرش
هوای نعل و سم اسب و بوریا زده بود
و دید او سر شش ماهه را در آن اثنا
که ناشیانه کسی روی نیزه ها زده بود
دلش رضا نشد از آن کسی که عاشورا
به عمه زینب او حرف ناسزا زده بود
هزار سال پس از او میان شعر، کسی
گریز روضه خود را به کربلا زده بود…
________________________
شاعر: رضا رسول زاده
هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد
غروب سرخ محرم نمی رود از یاد
به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند
رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد
فرات بود و عطش بود و کودکان حرم
خروش غیرت زمزم نمی رود از یاد
دمی که هستی زینب ز روی زین افتاد
همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد
به دشت دختر و زنها برهنه پا و دوان
بدون یاور و محرم ، نمی رود از یاد
به شام بر سر ما سنگ می زدند از بام
بلای شهر جهنم نمی رود از یاد
به شهر شام ، به بزم یزید ، بین طشت
سر شکسته و درهم نمی رود از یاد
________________________
شاعر: مهدی رحیمی
یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده
قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده
آخرین لحظه همان لحظه ی تلخی ست که مرد
دیده از دست ابالفضل علمش افتاده
دیده که دست و سر و چشم عمو عباسش
تا دم علقمه در هر قدمش افتاده
نفسش را رمقی نیست و در خاطر مرد
زخم های تن آقا رقمش افتاده
بعدِ این قدر مصیبت که سرش آوردند
تازه تیغ آمده بر قدّ خمش افتاده
آخرین لحظه به یاد فقط این جمله ی “شمر”
که: “خودم می کِشم و می کُشمش” افتاده
دمش از بسکه حسینی ست چو پایین رفته
باز در پای دمش بازدمش افتاده
مثل بین الحرمین است مدینه اما
سر پا نیست… در این سو حرمش افتاده
________________________
شاعر: یوسف رحیمی
غروب قافله یادت نمیرفت
صدای هلهله یادت نمیرفت
گلو و قلب و چشمت سوخت عمري
سه تیر حرمله یادت نمیرفت
________________________
شاعر: سید مجتبی شجاع
تو را غرق محن کردند اما..
غریبت در وطن کردند اما…
غریبانه تو جان دادی، ولیکن
تو را غسل و کفن کردند اما…
________________________
شاعر: مهدی رحیمی
کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود
رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود
تمام خاطره ی کودکی این آقا
پر از حضور غریب گلو و خنجر بود
ز کودکی خودش تا خودِ همین حالا
همیشه منتظر مردِ آب آور بود
تمام غصه اش این بود که گلوش چرا
بزرگ تر ز گلوی علی اصغر بود؟
تو یک طرف ،همه ی علم یک طرف اما
چگونه بود که این کفّه ها برابر بود
همین که زهر اثر کرد مرد با خود گفت
هشام هرچه که بود از یزید بهتر بود ….
________________________
او که ز نسل هم حسین و هم حسن بود
مانند اجدادش غریب اندر وطن بود
او وارث لبهاى خشک و چوب خورده است
با عمه اش منزل به منزل ره سپرده است
او آخرین سرمایه کرببلا بود
آئینه خورشید روى نیزهها بود
________________________
شاعر: محمدعلی تابع
زمین و آسمان ای شیعه در حزن و غم است امشب
همه اوضاع عالم زین مصیبت در هم است امشب
امام پنجمین شد کشته از زهر هشام دون
مدینه غم سرا از این غم و زین ماتم است امشب
یتیم و نوحه گر گردید اکنون حضرت صادق
به بر او را ز مرگ باب، زانوی غم است امشب
ولی راحت شد از رنج و مشقت حضرت باقر
به جنّت میهمان نزد رسول اکرم است امشب
به روی زین چو بنشستی ز دل نالید یا جدا
به فریادم برس مسموم جانم از سَم است امشب
عزیزانش چو بلبل زین مصیبت وا ابا گویان
به اندوه و غم و محنت سراسر عالم است امشب
هر آنچه اشک ریزی این زمان از دیدگان «تابع»
ز بهر حجت حق گر چه خون باری، کم است امشب
________________________
در میان قنوت چشمانم
عکس یک قبر خاکی افتاده
سنگ غربت شکسته بغضم را
دیده ام،صبر خود ز کف داده
________________________
مشک سقّا و اشک اهل حرم
گویی از حلقه اش نگین افتاد
لحظه ها لحظه های غارت شد
تا که عباس بر زمین افتاد
________________________
لا به لای صدای تیر و کمان
ناله های رباب می آمد
چه بلایی سر علی آمد
که حسین با شتاب می آمد
________________________
ضرب سیلی و صورت نیلی
ظلم های امیه را خواندی
زیر لب با نوای جانسوزت
روضه های رقیّه را خواندی
________________________
دیده ای در سنین کودکی ات
بین گودال،جسم بی سر را
چه کشیدی در آن غروب غریب
تا شنیدی صدای مادر را
____________ اشعار شهادت امام محمد باقر (ع) ____________
روز و شب دارم این نوا آقا
از چه بی بارگاه گردیدی
با هزاران مُرید درگاهت
از چه رو بی پناه گردیدی
________________________
دم به دم در فرات چشمانت
ماتم کربلا مجسم بود
چشمه تو لحظه اي نمي آسود
همهي عمر تو محرم بود
________________________
آه آتشفشان چشمانت
دير ساليست بي گدازه نبود
همهي عمر خون دل خوردي
داغهاي دل تو تازه نبود
________________________
شاعر: رضا رسول زاده
هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد
غروب سرخ محرم نمی رود از یاد
به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند
رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد
فرات بود و عطش بود و کودکان حرم
خروش غیرت زمزم نمی رود از یاد
دمی که هستی زینب ز روی زین افتاد
همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد
به دشت دختر و زنها برهنه پا و دوان
بدون یاور و محرم ، نمی رود از یاد
به شام بر سر ما سنگ می زدند از بام
بلاي شهر جهنم نمی رود از یاد
به شهر شام ، به بزم یزید ، بین طشت
سر شکسته و درهم نمی رود از یاد