اس ام اس و متنسرگرمی

شعر ویژه روز پرستار و ولادت حضرت زینب

5/5 - (1 امتیاز)
شعر ویژه روز پرستار و ولادت حضرت زینب

در مطلب پیش رو زیباترین شعر ویژه روز پرستار و سالروز ولادت حضرت زینب (س) را می خوانید.

این اشعار از شاعران بنام کشورمان گردآوری شده است.

شعر روز پرستار و ولادت حضرت زینب

بر جلوه ی صبر و استقامت صلوات

بر مظهر والای امامت صلوات

بفرستد هر آن کس که شفاعت طلبد

از زینب کبری (س) به قیامت ، صلوات

« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »

******

خدایا با تنی رنجور و بیمار

دعایش می کنم جانش نگهدار

برای درد و غم، آرام جان است

هم او باشد پری، نامش پرستار

******

یک سبد چلچله نا آرام

دشت افسانه تابستانم

آفتاب افق مهر و جنوب

می شوم روشن و چون شمع شمال

من پرستار تپش های طلوع سحرم

من نگهبان قفس های تو و عاطفه ام

همچو مرغ نسبی

من تو ام

******

خدایا با تنی رنجور و بیمار

دعایش می‌کنم جانش نگهدار

برای درد و غم، آرام جان است

هم او باشد پری، نامش پرستار

*** شعر روز پرستار و ولادت حضرت زینب ***

یا که خدا به خلق پیمبر نمی‌دهد

یا گر دهد پیمبر ابتر نمی‌دهد

حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس

غیر از رسول سوره کوثر نمی‌دهد

دختر در این قبیله تجلی کوثر است

بی خود خدا به فاطمه دختر نمی‌دهد

زینب یگانه است و خدا هم به فاطمه

تا زینب است دختر دیگر نمی‌دهد

زینب رشیده‌ای ست که بر شانه کسی

تکیه به غیر شانه حیدر نمی‌دهد

زینب شکوه خواهریش را در عالمین

دست کسی به غیر برادر نمی‌دهد

او مظهر صفات جلالی حیدر است

یعنی به راحتی به کسی سر نمی‌دهد

زینب همان کسی ست که در راه عفتش

عباس می‌دهد نخ معجر نمی‌دهد

******

ای لباس سپید فرشتگان بر تن!

قلب بر کف به عشق بیماران!

روز تو روز یاس سپید

روز عشق و ایثار، روز امید و نوید

******

از عالم بالا بفرستند برات

رنگ دگری به خود گرفته است حیات

خواهی که از این خوان نشوی بی بهره

بفرست مدام بر محمد (ص) صلوات

« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »

******

مثل غزل مثل سپیده مثل آبی

آیینه ای صبحی تو جان آفتابی

پاکی صبوری مهربانی باصفایی

تو یک پرستاری تو یک مفهوم نابی

*** شعر روز پرستار و ولادت حضرت زینب ***

اشعار ناب و خواندنی ولادت حضرت زینب «س»

امشب ز اوج آسمان باران اختر می‌چکد

از انتهای کهکشان مینای کوثر می‌چکد

از دست ساقی تا سحر جرعه ز ساغر می‌چکد

بر دل رسیده کیمیا از دیده ها زر می چکد

امشب شب مولودی دردانه زهرا بود

بر مقدم او از سما اختر نشانی می‌شود

ساغر به رقص آید کنون می جاودانی می‌شود

رنگین کمان در سجده اش قامت کمانی می‌شود

با یک اشاره از ازل دل آسمانی میشود

عشق از پی تفسیر او سرگشته معنا بود

امشب شب مولودی دردانه زهرا بود

از نور روی او قمر رو سوی انجم می کند

خود رابه پشت ابر ها خورشید هم گم می کند

چون غنچه ای لب وا کند طاها تبسم می‌کند

زهرا به اشک شوق خود در دل ترنّم می‌کند

او زیور هفت آسمان و زینت بابا بود

امشب شب مولودی دردانه زهرا بود

شد از همین حالا صبر عالم واله و شیدای او

شمس و قمر پروانه ای بر چهره مهتاب او

او بیقرار ودر کنارش جد و مام و باب او

تا آنکه آغوش حسینش میشود محراب او

در عشق او پیغمبر فرهنگ عاشورا بود

امشب شب مولودی دردانه زهرا بود

******

با پرستاران پرستاری کنـیم

در مسیر عشق همکاری کنیم

گرچه از دنیای آنان، غافلیم

ساعتی، یک نقش را، بازی کنیم

******

برگلبن بوستان طاها صلوات

بر نور دل حضرت زهرا صلوات

در روز ولادت گل باغ علی

بفرست تو بر زینب کبرا صلوات

شامل الطاف و احسان تو ایم

تو کرم کردی و مهمان تو ایم

در کنار سفره میلادتو

ریزه خوار ریزه خواران تو ایم

از خدا بر ما عنایت می رسد

دختر شاه ولایت می رسد

بر همه از مقدم دخت علی

لطف و جود بی نهایت می رسد

غنچه ای از گلشن طاها رسید

نور چشم حضرت مولا رسید

در مدینه از کرامات خدا

دخت زهرا زینب کبرا رسید

******

گر پرستار بر مریض همدم بود

بهتر از دارو بر او مرهم بود

گر پرستار را ببخشایند بهشت

بهر اینکارش بهشت هم کم بود

******

دست به دعا بردار که او یاری‌ات کند

دستت را به مهر خودش زنده سازد

و چشمت را از نور ایمانش لبریز کند

دل به اجابت او بسپار که او

نیکوکاران را سخت دوست می‌دارد

*** شعر روز پرستار و ولادت حضرت زینب ***

گر پرستار بر مریض همدم بود

بهتر از دارو بر او مرهم بود

گر پرستار را ببخشایند بهشت

بهر اینکارش بهشت هم کم بود

******

مثل غزل مثل سپیده مثل آبی

آیینه ای صبحی تو جان آفتابی

پاکی صبوری مهربانی باصفایی

تو یک پرستاری تو یک مفهوم نابی

******

ناجی مهرّی و در این جامه‌ی یار آمدی

در شب بیماریم از بهر تیمار آمدی

می‌گدازد خرمن عمرم درین پر سوز تب

در چنین حالی به بالینم چو بهیار آمدی

می‌زدم صد ضّجه از این درد عالم سوز تا

داغ من دیدی و براین عـبد بسیار آمدی

بر سر بالین در بندان درد و سـوز و زخم

هان تو‌ای هاتف به نیکویی پدیدار آمدی

در شب تار اسیر درد عالم سوز هم

هان چه بیخواب و چه بیخواب و چه بیدار آمدی

از تو گویم‌ ای همه مهد امید و لطف و مهر‌

ای تو که با نام نیکوی پرسـتار آمدی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا