به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت علی علیه السلام، مجله پیک نت گلچینی از اشعار ویژه این روز را آماده کرده است که در ادامه می توانید بخوانید.
گلچین اشعار شهادت حضرت علی علیه السلام
امام علی علیه السلام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری با توطئه خوارج و به دست ابن ملجم مرادی ملعون در مسجد کوفه مجروح، و در شب بیست و یکم ماه رمضان به شهادت رسید.
شعر شهادت حضرت علی (ع)
«افسانه غیاثوند»
دارن میان تو دامن غنچه ها نون بذارن
خشکی سفره هاشونو تاغار خون بذارن
وقت اذون علی رو از منارهها بگیرن
جای اذون رو گنبدا ترانهخون بذارن
باید بره به قبله رو بیاره ماه کوفه
که روی ماه صورتش نقش و نشون بذارن
حتی اگه دستای در دامنشو بگیرن
حتی اگه مرغابیا سر به جنون بذارن
سحر شده یه کهکشون رو بالشون سواره
شاید قراره سر به سمت آسمون بذارن
نمیتونن خورشیدو تو لحاف خون ببینن
نمیتونن امیرو سرد و نیمهجون بذارن
دعا کنید که غنچههای تشنهتون بخوابن
دارن میان تو دامن گرسنه نون بذارن
♦♦♦♦♦♦♦♦
«یوسف رحیمی»
با آنکه استقامت تو فرق می کند
این روزها حکایت تو فرق می کند
اینجاست درد، دشمنت آخر غریبه نیست
بعد از رسول، غربت تو فرق می کند
دستان حیدری تو را صبر بسته است
با دیگران اسارت تو فرق می کند
دستی که روی فاطمه ات را نشانه رفت
فهمیده بود غیرت تو فرق می کند
سیلی به روی ام ابیها تو را شکست
آقای من! مصیبت تو فرق می کند
گفتند بعد فاطمه از پا فتاده ای
حق داشتی امانت تو فرق می کند
سی سال پیش! این در و دیوار شاهدند
اصلاً شب شهادت تو فرق می کند
♦♦♦♦♦♦♦♦
«حیدر توکلی»
ای کوه درد این دم آخر سخن بگو
امشب به جای چاه، غمت را به من بگو
گر فکر می کنی که تحمل نمیکنم
من می روم ز حجره برون، با حسن بگو
با آنکه فکر بی تو شدن قاتل من است
حتی شده دوباره ز بی تو شدن، بگو
بنگر رسانده ای به کجا کار دل، که من
گویم به التماس، ز غسل و کفن بگو
گر چه سخن ز پر زدنت می کشد مرا
راضی به هر چه گویی ام، از پر زدن بگو
لب باز کن دوباره تو و باز هم به من
“زینب چنین به سینه و بر سر مزن” بگو
آن را که گفتی از من و عباس تا شنید
رنگش پرید و لرزه فتادش به تن بگو
گفتی تو از حسین و اباالفضل زد به سر
گر میشود بریده سرش از بدن، بگو
♦♦♦♦♦♦♦♦
یك جور زدند، از دو زانو افتاد
یا فاطمه گفت و روی پهلو افتاد
از شدت ضربه سر فقط باز نشد
چه فاصله ای بین دو ابرو افتاد
♦♦♦♦♦♦♦♦
ای شاه مردان یا علی، مظلوم دوران یا علی
بنما تو احسان یا علی، بر ما غریبان یا علی
تو میزبانی یا علی، ما را مرانی یا علی
توی بانی یا علی، دردم بدانی یا علی
♦♦♦♦♦♦♦
«سعید بیابانکی»
ای سجود باشکوه و ای نماز بینظیر
ای رکوع سربلند و ای قیام سربهزیر
در هجوم بغضها ای صبور استوار
در میان تیرها ای شکستناپذیر
شرع را تو رهنما، عقل را تو رهگشا
عشق را تو سرپناه مرگ را تو دستگیر
فرش آستانهات بوریایی از کرم
تخت پادشاهیات دستباقی از حصیر
کاش قدر سال بود آن شب سیاه و تلخ
آسمان! تو غافلی زان طلوع ناگزیر
بعد از او نه من نه عشق؛ از تو خواهم ای فلک:
یا ببندیام به سنگ یا بدوزیام به تیر
دست بیوضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بیحیا، شرم کن وضو بگیر!
لَختی ای پدر درنگ! پشت در نشستهاند
رشتههای سرد اشک، کاسههای گرم شیر
♦♦♦♦♦♦♦♦
«مهدی رحیمی»
ای كاش بگیرند از امروز سحر را
ای اهلِ حرم سیر ببینید پدر را
شمشیر پُر از زهر گرفته ز طبیبان
بر نسخه ی تو فرصت اما و اگر را
جز تو چه كسی عفو كند قاتل خود را
آن قاتلِ خوابیده ی عمری دمِ در را
حتی خودِ قاتل پس از آن ضربه به خود گفت
ای كاش كه برداری از این سجده كمر را
باور نكند كوفه كه تو اهلِ نمازی
وامانده دهانش كه شنیده ست خبر را
سخت است ولی باز برای دلِ زینب
یك روز به تأخیر بینداز سفر را
♦♦♦♦♦♦♦♦
«حیدر توکلی»
ای بال و پر شکسته دم از پر زدن مزن
برخیز و حرف رفتن و غسل و کفن مزن
در بین نوحه خواندنت از مادرم، پدر!
حرف از وصال خویش و جدایی ز من مزن
می لرزم از شنیدن از مرگ گفتنت
حرفی کز آن به لرزه در آید بدن مزن
با من ز ماندن و ز نرفتن دمی بگو
دم این همه ز رفتن و راهی شدن مزن
صف بسته جمع جان به لبی، دیده باز کن
پلکی بزن، شرر به دل انجمن مزن
بسته ره نفس به من این روضه های باز
پیش حسین حرف کفن با حسن مزن
♦♦♦♦♦♦♦♦
بالت اگر افتاد پرت ضربه نخورد
دیگر که كنارت پسرت ضربه نخورد
هرچند كه بی هوا ز پشتت زده اند…
صد شكر دگر پشت سرت ضربه نخورد
♦♦♦♦♦♦♦♦
«عبدالقهار عاصی»
من و ذکر نام تو یاعلی، که کشانیام به هدایتی
مگر از تو چشم عنایتی، برساندم به ولایتی
همهتن خلوص و ارادتم، به مقام فضل و کرامتت
که ز جمع خاص محمدی، تو نمونهای، تویی آیتی
سر راه باد سحر منم، بنشسته دیدة تر منم
که ز باغ فضل تو بو برم، به اشارتی، به کنایتی
سر و پا امیدم و آرزو، سر و پا تپیدن و جستوجو
که از آستان جلال تو، رسدم پیام حمایتی
بر و دوش بام فلک علی، پر و بال مرغ و ملک علی
به سخا و لطف محک علی، چه حدودهای! چه نهایتی!
♦♦♦♦♦♦♦♦
«پروانه نجاتی»
پیش از تو کوفه، سجده ی خونین ندیده بود
داغ بزرگ، ماتم سنگین ندیده بود
پیش از تو در سه فصل غریبانه ی سکوت
جز سور و سات سفره ی سنگین ندیده بود
یعنی تو را چنان که تو بودی نمی شناخت
جز سایه های سرد و دروغین ندیده بود
هر شب صدای پای تو در کوچه می دوید
خواب تو را بهانه ی شیرین ندیده بود
پیش از تو مرگ حادثه ای دلخراش بود
در مرگ، رستگاری و تسکین ندیده بود
خون دل تو بود که محراب را گرفت
جز در دل تو دغدغه ی دین ندیده بود
تاریخ کوفه، سر به سر آشوب و فتنه است
حاشا که سهمناک تر از این ندیده بود
♦♦♦♦♦♦♦♦
«یوسف رحیمی»
پیچیده سحرگاه عجب عطر نجیبی
رد میشود از کوچه ی غم مرد غریبی
از وسعت دستان کریمش چه بگویم
وقتی همه دارند از این سفره نصیبی
هم آن که دعایش همه نفرین به علی بود
هم این که به مولای خودش عشق عجیبی…
منظومه ی انصاف و وفا را نسروده است
جانبخشتر از جود علی هیچ ادیبی
سی سال گذشتهست، علی چشم به راهست
در عمق نگاهش نه قراری نه شکیبی
او میرود و ناله ی دیوار بلند است
مانده ست دری دست به دامان طبیبی
والشمس! شده غرق به خون چهره ی خورشید
والفجر! رسیدهست حبیبی به حبیبی
♦♦♦♦♦♦♦♦
«عباس احمدی»
ماه میآید از خم کوچه، چهرهای دائمالوضو دارد
پینه بر دستهاش و نعلینش، اثر وصله و رفو دارد
مرد، تنهاست؛ مرد غمگین است، کمرش از فراق خم شده است
ساغر شادیاش اگر خالیست، بادة غم سبوسبو دارد
ضربان صدای او جاریست، با یتیمی به خنده مشغول است
سر تقسیم سهم بیتالمال، با صحابه بگو مگو دارد
باز امروز بغض نخلستان، تا به سرحد انفجار رسید
باز امشب به استناد کمیل، ماه با چاه گفتوگو دارد
کاهگلهای کوچه مرطوباند، اشک دیوار را درآوردهست
نالة خانم جوانی که هر چه دارد علی از او دارد
از دو دستش طناب بگشایید، مبریدش به مسلخ بیعت
دیگر او را کشانکشان مبرید، ایهاالناس! آبرو دارد
گرچه دربند غربت از این شیر، گرگهای مدینه میترسند
ذوالفقارش هنوز برّان است، باز شور «تقاتلوا» دارد
حب او از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد
آن صنوبردلی که میباید پیش او سرو سر فرود آرد
چارده قرن بعد خیلیها دم از او میزنند اما مرد
همچنان خار در دو چشمش هست، همچنان تیغ در گلو دارد
♦♦♦♦♦♦♦♦
نامش به لب اهل نیاز است علی
بر خلوتیان محرم راز است علی
در مسجد کوفه چون شهیدش کردند
گفتند: مگر اهل نماز است علی؟!